بی دریغ

یادمان باشد که انتظاری از کسی نداشته باشیم .

یادمان باشد که اگر دلی شاد می خواهیم ،همچو باران برسیاه و سپید،زشت و زیبا ،خوب وبد ،بی دریغ وبی منت بباریم ،و

یادمان باشد که باران بی دعوت می بارد و اجازه نمی گیرد ،خواه چتر برداری و رو بگیری ،خواه روبه آسمان بگیری وباترنم قطره هایش زیر لب  آرزو کنی.

بیقرار

چه بی تابانه میخواهمت...

 ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری،

 چه بی تابانه تورا طلب می کنم 

 برپشت سمندی گویی نوزین که قرارش نیست،

 وفاصله تجربه ای بیهوده است.

بوی پیرهنت اینجا واکنون ، 

کوه ها در فاصله سردند،

دست در کوچه وبستر حضور مانوس دست تورا می جوید

 وبه راه اندیشیدن یاس را رج میزند ،

بی نجوای انگشتانت، فقط ، 

وجهان از هر سلامی خالیست.

چه بی تابانه میخواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری     

یادداشت اول

همیشه ذهنم پر از حرف هایی که فقط وفقط برای خودم میگم وفراموش میکنم یا روی یه تکه کاغذ می نویسم وبعد دور میریزم ،این بار می خوام جایی بنویسم که میدونم نه تنها فراموش نمی کنم بلکه شاید کسانی غیر ازخو دم هم اونارو بخونن .واین یه کم سخته .

وقتی برای خودم مینویسم احساسم رو اونطور که هست صادقانه روی کاغذ میارم ، واینکه نوشتن برای دیگران  سخته شاید به این خاطرکه  اون صداقت کمرنگ تر میشه ووقتی نتونی احساست رو همونطور که هست بیان کنی، نوشتن دیگه راضیت نمی کنه، دیگه دلتنگیت رو کم نمیکنه .

  • راستی شما هم موقع نوشتن سعی می کنید احساستو ن رو صادقانه بیان کنید؟   یا سعی میکنید چیزی بنویسید که دیگران رو جذب کنه ؟  مطالبی که اصلا برای دیگران می نویسید تا افکارو قدرت نوشتنتون رو در معرض قضاوت دیگران قرار بدید؟ 
ادامه مطلب ...